تقابل دهه هشتادی‌ها با حاکمیت به کدام سو می‌رود؟

سبک تربیتی والدین امروزی ، برخلاف اصول تربیتی خانواده‌های سنتی و اقتدارگرا که فرزندان امکان و فرصت ابراز وجود نداشته‌اند، بر مبنای گفتگو و الگوهای متقاعد کننده شکل گرفته، لذا دهه هشتادی ها بر اساس نوع اجتماعی شدن شان ، ازادی و مطالبه گری اموخته در نظام خانواده را، به اشکال متنوع به نظام سیاسی تحمیل می کنند.
با توجه به اینکه دهه هشتادی ها، جمعیتی بالغ بر ۱۲ میلیون نفر هستند ، حاکمیت بایستی مطالبات این نسل را به عنوان یک واقعیت مسلم تلقی کرده و صدای آنان را به رسمیت بشناسد.زیرا بدیهی است که آینده کشور متعلق به اعضای جدید جامعه است
دهه هشتادی ها بر خلاف نسل سنتی ، در دل تکنولوژی و شبکه های اجتماعی متنوع رشد کرده و کمترین رابطه را با رسانه های رسمی داشته اند در واقع عوامل اجتماعی شدن نسل جدید، تفاوت معناداری با شیوه ی تربیتی نسل های گذشته دارد گفتنی است که ان اطاعت پذیری و حرف شنوی که نسل سنتی بر ان تاکید داشته و به اقتضای قدمت و تکرار شوندگی اش ، دارای ارزش اجتماعی بود . امروزه برای اعضای جدید جامعه که مصرف کننده ی تئوری پست مدرن است، تبدیل به امری ضد ارزش شده است زیرا چارچوب نظری حاکم بر تفکرات نسل جدید، مطالبه گری، ساختار شکنی و نگاه انتقادی به وضعیت موجود است جالب است بدانید که در گذشته رابطه خانواده با فرزند، یک رابطه ی مکانیکی و یکسویه بود یعنی والدین فرزندان را اجتماعی می کرند اما امروزه فرزندان نیز در حوزه های سواد رسانه ای، مطالبه گری سیاسی و یا مدنی والدین را اجتماعی می کنند. بر این اساس مشاهده می کنیم که در جنبش زن، زندگی ، ازادی، والدین با فرزندان شان همدلی کامل داشتند.این بدین معناست که حاکمیت بایستی این نسل و سبک زندگی اش را به رسمیت بشناسد.

در گذشته دنیای افراد، محدود به شهر و روستای‌شان بود اما نسل جدید در دهکده‌ی جهانی و با نگاهی جهان وطنی رشد کرده است لذا نمی‌توان از این نسل انتظار داشت که همانند یک مصرف کننده‌ی منفعل، منتظر بماند تا نسل گذشته، سبک زندگی‌اش را به او تحمیل کند، زیرا مهم‌ترین شاخصه نسل حاضر، ساختار شکنی و مطالبه‌گری است لذا بدیهی است که ترسیم سبک زندگی سنتی و پیچیدن نسخه‌های از پیش آماده شده، برای آنان غیرمتقاعدکننده خواهد بود. شاید این نسل با کنشگری سیاسی وتشکیلاتی آشنا نباشد اما مطلوبیت‌هایش را بخوبی می‌شناسد و به طور کاملاً مشخص خواسته‌هایش را مطالبه و در حوزه عمومی نشان می‌دهد.

دهه هشتادی‌ها بر خلاف نسل سنتی که قدرت را امری بلامنازع تلقی می‌کرد، بر این عقیده‌اند که ساختار حاکمیت موقعی دارای بار ارزشی است که در خدمت مطالبات مردمش باشد در غیر این‌صورت ، مقبولیت اجتماعی‌اش را از دست خواهد داد لذا از منظر اعضای جدید جامعه، قدرت، کارکردی بجز تحقق مطالبه‌گری مردم نخواهد داشت . این سطحی‌نگری است که تصور کنیم با اقلیتی فریب‌خورده ، لذت‌طلب و یا لمپن روبه‌رو هستیم در واقع ما با نسلی مطالبه‌گر و هوشمند روبه‌رو هستیم که نه تنها نظم دستوری را بر نتافته، بلکه تلاش مستمری دارد تا حاکمیت را در وضعیت پاسخگویی نگه دارد.

از بعد نظری حکومت هایی قابلیت بقاء دارند که قدرت تطبیق با مطالبات مردمش را داشته باشند این بدین معناست که اختلاف فازی بین ساختار قدرت و مطالبات مردمش وجود نداشته باشد . در دنیای امروزی ساختارهای قدرت به اشکال مختلف دچار چالش‌های اساسی‌اند زیرا ارزش‌های اجتماعی دائماً دچار تغییرات بنیادی‌اند اما از سوی دیگر ساختارهای سنتی به کندی تغییر می‌کنند که ادامه این وضعیت، چالش‌های بی‌پایانی را به حاکمیت‌ها تحمیل می‌کند.

لذا در دنیای مدرن که پر از تغییر و دگرگونی است قدرت برای بدست آوردن ثبات و بقاء مجبور است همراه با مطالبات مردم حرکت کند هرحکومتی صرفنظر از چگونگی زایش‌اش، در معرض دائمی دگرگونی خواهد بود. افول یک حکومت الزاماً انعکاس عوامل داخلی و یا دشمن خارجی نیست بلکه مهم‌ترین مولفه ی بقاء و زوال یک نظام سیاسی، چگونگی مواجه با دگرگونی‌های اجتماعی است. در اینجا مقصود از بقاء، سازگاری حکومت با ارزش‌های نوظهوری است که در متن مناسبات اجتماعی جریان دارد. در واقع هر نظام سیاسی که با واقعیت‌های اجتماعی خود را تطبیق دهد، بی‌تردید ثبات و بقاء خود را تضمین کرده و از سوی دیگر اگر نتواند خود را با ارزش‌های اجتماعی سازگار کند در معرض سستی و زوال قرار گرفته ، محکوم به فروپاشی خواهد بود.

*جامعه‌شناس

۲۳۳۲۳۳

درباره‌ی پندار

حتما ببینید

این زن، اولین کاپیتان زن دریانوردی ایران است / عکس

راحله طهماسبی سروستانی که پیش از این به عنوان اولین دریانورد زن ایران مورد توجه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *